مختارنامه !
1 : بای بسمالله :
مختار :
امروز می خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است
تزویر با لباس تقوا و دیانت به میدان می آید
تزویر سکه ای دو روست که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است
عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش
و چه خون دل ها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا
تزویر به شما امان می دهد تا مقاومتتان را بشکند
پس، از غلبه شک نکنید گردنتان را خواهد شکست
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ"
... ... ... ... ... ... ...
رفاعة : قرار ما این نبود ابو اسحاق
مختار : قرار ما چه بود؟
رفاعة : تو شعائر قیام را فدای مصلحت اندیشی های سیاسی کردی! ظاهرا شیرینی حکومت به کام جنابتان مزه کرده جماعتی که حکم به زندانی کردنشان دادی همه تن سوختگان و دل سوختگانی هستند که به جرم ارادت به علی یک جای سالم در بدنشان نمی بینی. آنها سگ و سگ تولهای را کشتند که گیرم در خون حسین دخالتی نداشته اما کم هم ظلم نکردند به مریدان علی. چطور شده ابواسحاق از اجرای عدالت این همه پریشان شدند؟!
مختار : قرار باشد هرکس با فتوای خود شمشیر بکشد و اجرای عدالت بکند سنگ روی سنگ بند نمیشود. این چه منطقی است که شما دارید؟
رفاعة : این شمایید که با منطقتان نمک به زخم داغداران حسین می پاشید! شما به خاطر قصاص از قاتلین حسین قیام کردید. به این مردم وعده خون خواهی دادید. پس کو؟ قاتلین حسین زیر چشم و گوش ما شرابشان را میخورند و به ریش ما می خندند. میخواهیم انتقام بستانیم میگویی هر چیز به نوبه ی خود، باید با سیاست رفتار کنیم. این چه سیاستی است که میخواهد بر آتش خشم مقدس این مردم آب بریزد و خاموشش کند؟! می ترسید حکومتتان به خطر بیافتد؟ شما اگر به خاطر حکومت قیام کردید که مجبورید دست به عصا حرکت کنید ما چنین عذری نداریم!
مختار: بن شداد! من بنا ندارم ثمره قیام شیعه را با تندرویها و ندانم کاریها نابود کنم. شیعه از دست فتواهای ناسنجیده امثال شما کم غرامت نداده. هیچوقت ضرورتهای زمانه خود را درک نکردید! اگر بگویم خون مسلم بن عقیل به گردن امثال شماست اغراق نکردهام. هیچوقت، هیچوقت بر صراط عدالت حرکت نکردهاید. نه در عینالورده، نه در کربلا و نه امروز. همیشه یا افراط کردهاید یا تفریط. اگر خود را شیعه علی میدانید و اگر میخواهید حکومت یاران علی بعد از سی سال شکست و تلخ کامی نتیجه بدهد بروید و با خود و خدایتان خلوت کنید و در کاری که در آن جاهلید و علم ندارید دخالت نکنید و فتواهای صد من یک غاز ندهید.
2 : آهنگنامه :
3: غزلنامه :
صائب :
این شیشهٔ شکسته به راه کسی مباد
4 : از میان نامهها :
پرویز فکر نکن که من خودم را مافوق یک بشر عادی و عاری از هر گونه عیب و نقص می دانم نه من هرگز چنین ادعایی نمی کنم ولی عقیده دارم که آنها از بشرهای عادی هم پست تر هستند . من در این خانه چیزهایی دیده ام که هنوز هم وقتی به آنها فکر می کنم دلم از خشم و کینه می لرزد پرویز من وقتی یاد کودکی خودم می افتم یاد آن موقع که هیچ کس از من مواظبت نمی کرد و من یک کودک بی خبر و ساده بیشتر نبودم دلم می خواهد همه را با چنگالهای خودم خفه کنم بی شک اگر مادر من از من مواظبت می کرد کنون این پرده ی رمز و ابهامی که در اطراف من بسته شده است از بین می رفت و من می فهمیدم همه چیز را می فهمیدم و اندکی آرام می گرفتم .
این چیزها به من می فهماند که وقتی مادر شدم چه طور فرزندم را تربیت کنم. تو خواهی دید که من او را حتی از تو هم بیشتر دوست دارم و او از فرط خوشبختی مرا پرستش خواهد کرد و من دلم می خواست مادری داشته باشم که آغوشش پناهگاه من باشد و سعی می کنم برای فرزندم این طور باشم . در حقیقت این خانه برای من مدرسه ای ست و من در اینجا درس تربیت کودک را فرا می گیرم .
پرویز جانم همین الان که یاد بچه افتادم اشک توی چشمم حلقه زد خدای من آن روز که من و تو بچه ای داشته باشیم و با او از صبح تا شب بازی کنیم کی می رسد ؟ حتی این خیال قلب مرا می فشارد تو نمی دانی من چه قدر دلم می خواهد یک دختر چاق و سالم داشته باشم برایش لباس بدوزم عروسک بدوزم او را به گردش ببرم ... .
از نامهی فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
شنیدم یکی از سایت های خبری هم همچین متنی نوشته بود که فیلتر شد ..!